زبل خان در شورای شهر!

زبل خان در شوراي شهر!

زبل خان در شورای شهر!
شاید اولین بار که کارتون «زبل خان» را دیدم، باورم نمی آمد که چنین کاراکتری در واقعیت هم بتواند وجود داشته باشد. اما پدیده شورای چهارم شهر نشان داد که بخوبی می توان این مدل آدم رایافت. حتی بدرد سرمایه گذاری عده ای در پشت پرده هم خورده و میتواند مبنای ساخت سریال هایش هم باشد. زبل خان در کارتون مشهور، یک شکارچی خرابکار بود که مدام سفارش می گرفت اما در نهایت نمی توانست کار را بر وفق مراد سفارش دهنده به سرانجام برساند. زبل خان اینجا بود و در آن واحد در جای دیگری هم بود. مثلاً در حالیکه فکر می کردی زبل خان درساعت ۲ بامداد می بایستی حالا در خواب باشد دربدر به دنبال یک مأمور بازرسی پرونده شهرداری حتی به درب خانه آنها میرفت که بگوید : «ما در خدمت هستیم .اگر کاری داشتید به این تلفن می توانید زنگ بزنید!..بلافاصله در خدمت گذاری حاضریم.فقط لب تر کنی.»
وقتی که زبل خان یک کارگر ساده بود یکی از مدیران صنعتی استان او را کشف کرد .در حالیکه از هر چه داشت مایه می گذاشت تا اعتماد آن مدیر را جلب کند: از خوش خدمتی گرفته تا یافتن پیوندهای قومی و ژنتیکی.
بدین ترتیب این اعتماد سازی سکه اقبال را به نام زبل خان زد و مدارج عالی را با سرعت نور طی کرد و مسیر را از شوسه جدا کرد و به اتوبان هدایت نمود. بدین ترتیب او دریافت که تفاوت اسکناس دویست تومانی با هزار تومانی را نبایددر رنگ سبز یکی و رنگ قرمز دیگری دریافت بلکه گاهی با هزینه هزار تومانی می توان در جاده های تراول چک و پس از آن در دنیای داشتن انواع کارتهای بانکی و سپس گرفتن وام های درشت قدم برداشت و به این بانک و آن بانک با کانال های زیر سیبیلی مقروض شد و وقتی پای پرداخت پیش آمد دم این رئیس را ببین و سبیل رdس دیگر را هم چرب کن.لاجرم دوستانی که در این مسیر یافت می شدند میتوانستند از سجایای زبل خان اطمینان یافته آنها هم بامید روزنه های شورای شهر و شهرداری و پس از چندی احتمالا سودای مجلس هم صابون دبشی بر شکم ورقلمبیده شان بمالند.
زبل خان تا چشم بر هم بزد آن قدر در این مسیر پیش رفت تا سراز پرونده محکمه شورای سوم هم درآورد و علیرغم اینکه نامش در حکم قاضی بعنوان مجرم آمده بود اما او را بخشیدند به نوعی توانست «قصر» در برود و دمش گیر نیفتد.
پس از آن بود که تجربه گذشته را فرا راه جدید قرار داد. بالاخره نمی توان از یک سوراخ دوبار گزیده شد بلکه حالا دیگر متوجه شده بود که می توان مسیر را رفت و دیگران را به لب آب برد اما آنها را تشنه هم رها نمود. مسیری که در نگاه شورای چهارم نیز توانست به کار او بیاید. بخوبی یاد گرفت که باید لبخند بزند و از لهجه ژنتیکی هم در پاره ای از موارد بهره وافر برد هرچند به آن مقید نبود: کی به کی است؟ مهم رانت است و الباقی بقول جناب ماکیاولی وسیله هستند!
زبل خان شاید تجربه خریدن رای را در فلان محله شهر بعنوان یک نمونه از شیرینکاری هایش به دوست جونجونی اش گفت که چقدر پول ناقابل به فلانی داده و هر رای چقدر برایش آب خورده و آخرالامر هم بعد از پیروزی به آن محله آمد و پشت تریبون برای اهالی بی خبر از ساخت و پاختها گفت:من وام دار شما هستم و جبران می کنم.البته کلیپ آن برای شناخت هرچه بیشتر زبل خان توی واتساپ هم پخش شد و بی تجربه ها دستگیرشان شد که برای خریدن رای میبایستی دوره های زیادی را دید و از مصاحبت زبل خان میتوان بهره ها برد.
بزغم زبل خان در حالیکه بسیاری در بند دعوای ریاست هم باشند بهتر است گوشه ای خود را آرام و صمیمی نشان داد. با همه خندید و خود را شنگول نشان داد.گویی ساده تر از تو یافت نمی شود. بدین ترتیب می توان اعتماد همه را چه موافق و چه مخالف را جلب نمود و از نزدیکی با آنها کمال استفاده را برد. اطلاعاتشان را گرفت و سر بزنگاه به آنها «پاتک» زد: دنیا محل گذر است و لابد همه چیز زود فراموش می شود.
واقعیت در نظر این «عضو شورا » این است که بتوان از هر کسی پله ساخت. از شورا و شهرداری و سازمان های ذیربط و پیمانکاران. به همه می توان قول داد وهمه را سرکار گذاشت با این روش می توان از همه استفاده نمود. در حقیقت زبل خان معتقد است که باید سیاست مدار بود. یک روز بشو اصلاح طلب و یک نفر سفارش شده را که با وثیقه آزاد است بچپان به شهردار بعنوان مدیر روز دیگر هم خود را بگذار جای یک اصول گرا قرار هم نیست که به کسی جواب دهی.هر کس پرسید هم خودت را بزن به کوچه علی چپ.مثل اینکه همه خبر دارند و فقط تو هستی که بی خبری.قسم هم بخور.مثل آب خوردن: جان خودت اصلا خبر ندارم.لامصب این شهردار چه میکنه؟کسی نیست جلوشو بگیره؟دیگه شورش رو درآورده؟… مهم نیست چقدر لاف بزنی بلکه مهم این است که تا کجا این لاف می تواند اعتماد کسی را جلب کند.
باز هم بزعم زبل خان توی دعوا تا می شود دنبال سیاست باش. ببین نرخ طرف چقدر است؟بالاخره می توانی قیمتی برایش پیدا کنی. اگر می شود با او کنار آمدچه بهتر .یک چیزی بهش بده صداش رو ببر. اگر هم کنار نیامد لجن مالش کن.مثلا بگو فلانی از ما باج خواسته.بگو مثلا اینقدر خواسته.یا مثلا بگو پیمانکار معرفی کرده و ما قبول نکردیم.باید قبول کنند که دوره آرمانگرایی گذشته و ما هرچه زور داریم به عنوان یک عضو شورا و از کانال شهرداری می توانیم نفرمان را استخدام کنیم و ببریمش جایی که بدردمان بخورد. و گرنه آمدیم توی شورا که چه کنیم؟ وقتی فلانی تمام فک و فامیلش را ردیف کرده و آورده ما نرخ مان را اینقدر ساده رو نمی کنیم و پیمانکار هم وظیفه اش این است که اگر قراره کار بگیره باید هم سر کیسه را بازتر کنه. تازه مذاکره قبل از مناقصه!بعدش بدرد نمی خوره وگرنه پیمانکار رودار می شه فکر می کنه اگر توی مناقصه برنده شد لابد باید خیالش هم راحت باشه.نه…چنین چیزی نیست.باید بدونه که پا کجا گذاشته.مناقصه یعنی میدان مین شهرداری.اینطرف هم ماهستیم.اصلا ما اینهمه خرج کردیم و رای آوردیم که چه کنیم؟که حق به حقدار برسه!یعنی میگی وایسیم و بروبر نگاه کنیم که کی داره برنده میشه.من چند روز پیش طرحی دادم به شورا که مناقصات بزرگ را بشکونن تا دیگه به این روزنامه ها پول بی خود ندهیم و هی مناقصه چاپ کنن و پررو بشن و هی بما گیر بدن.از شر این مناقصه ها هم راحت میشویم!
بیچاره زبل خان نمی داند که چیزی بنام «سر بزنگاه» باید برای خودش تعریف کند. قصد داردخرج این همه دوبی رفتن و خانه خریدن و دعوت بعضی که اگر قصد رفتن اونطرف آب دارید این کلید ویلای من در بیاید اما نمیداند که فیلم همه این خاصه خرج ها بلاخره جائی می شود پرونده.زبل خان حالا خیالش راحت اما یک روز از این خوش خیالی درمیاید هرچند به «قیطاس» دوست شبهای کارونش میگوید: نباید ترس بدلت راه پیدا کنه و فکر کنی حالا که سازمان بازرسی قرار بیاد حتی سرمچ ترا قرار بگیره!… نه! بی خیال!…. فکر کن هیچی نمی شه و گرنه زیر پاهات سست میشه و زمین میخوری. بنابراین حواست باشه خودتو فقط لو ندی حتی وقتی که گوشی رو گذاشتی سمت دهانت.فقط دستت رو بگذار رو دهانت تا کسی نتونه حتی لب خونی بکنه….خیالت راحت!
حسن سلامت دوم

درباره نویسنده

7474مطلب نوشته است .

نوشتن دیدگاه

شما میتوانید از تصاویر مخصوص خود در قسمت نظرات استفاده نمایید برای اینکار از وب سایت آواتارکمک بگیرید .

طراحی شده توسط هاست لاین